اينطوري بود که من روز دوشنبه آخرين کلاسم را رفتم واين آخرين دوشنبه بود
ولي امان از اين دوشنبه که روز نزول عذاب الهي بود
صبح سرويس 10دقيقه زود اومد ومن که هنوز آماده نبودم دير رفتم ووقتي رسيدم سرويس رفته بود (حالا
هميشه اينقدر آروم ميرفت که ما ميگفتيم پياده بريم زود تر ميرسيم )
مجبور شدم کلي راه را بدوم تا برسم سر راه سرويس
اونجا سوار شدم ورفتيم باغ ابريشم
بعد از اينکه همه اومدند براي مراسم جشن عيد مبعث رفتيم آمفي تئاتر
حاج آقا سفيده(لقب يکي از همون آخوند ها بود يا بهتره بگم بهترينشون )رفت بالا
براي مسابقه از علاقه مندان درخواست کرد تا بروند بالا
از قضا چند تا از مربي هاي زن هم رفتند بالا
وبايد بوديد وميديد که چقدر ليم بودن اينها
مسابقه اينطوري بود که بايد يک ليوان آب ميذاشتند روي پيشوني منو کجا ميشوني شون وبا اون داد
ميزدند عيد مبعث مبارک خوب اين مرحلش آسون بود
وجاي جالب يا ... اين بود که حاج آقا پيله کرده بود که خودش ليوان رو بذاره روي سر مربي ها
نميدونيد .........
جه کردند اينها
بالا خره هر 3تا مربي گفتند ولي يکي از مربي ها گفت عيد مبعث مبارک بود
مرحله ي دوم مربي ها بايد باليوان آب روي پيشوني راه ميرفتند
که دوباره حاج آقا با اسرار خودش ليوان رو گذاشت روي پيشوني هاشون
در آخرش هر 3تاشون ليوان رو سالم وپر از آب ميخواستند تحويل بدن که پاشيدند به حاج آقا و
جالب تر از همه اينکه آبها درست پاشيده شده بود به ... حاج آقا و با ديدن اين صحنه کل سالن با هم
منفجر شدن
مرحله ي سوم هم زکل سانسور شد چون حاج آقا سفيده کلا آبروش رفته بود
بقيش براي بعد چون به اين نتيجه رسيدم که متن هاي طولاني را کسي نميخونه